حسرت جا ماندن ایران از صعود جام جهانی
ايران در ديداري نه چندان زيبا با يك گل مغلوب آمريكا شد تا بار ديگر از صعود به مرحله يك هشتم نهايي جام جهاني باز بماند. بار ديگر تيم ملي كشورمان در رتبه سوم جدول گروهي ماجراجويي هايش را در جام جهاني به اتمام رساند.
البته تفاوت اين حذف با جام جهاني روسيه بسيار زياد است. اگر مسائل سياسي و حاشيه هاي درون تيمي و فدراسيون را كنار بگذاريم (كه نمي شود و از لحاظ ورزشي هم بازيكنان بسيار غيرمتمركز بودند) تيم ملي در اين دوره بسيار ضعيف كار كرد. حداقل مي توان به جرات گفت اين ضعيف ترين نمايشي بود كه تيم ملي تحت هدايت كارلوس كيروش ارائه داده است.
جام جهاني ٢٠١٤ ما با يك تركيب و برنامه ريزي دفاعي مستحكم در جام حضور داشتيم. لايه هاي دفاعي با برنامه كيروش با كسب يك امتياز به بازي دوم مقابل آرژانتين رسيد و مقايل نايب قهرمان آن دوره يكي از بهترين نمايش هاي دفاعي تاريخ ايران را ارائه داد. فراموش نكنيم كه تيم ملي ما در ادوار مختلف جام جهاني و رقابت هاي آسيايي به داشتن دفاع مستحكم معروف بود و براي مثال همواره روي خط هجومي قدرتمند خود مانور مي داديم.
اين معضل به حدي مشهود بود كه شايد تنها لژيونر مشهوري كه از خط دفاع به ليگ هاي معتبرتر فرستاديم مهدي پاشازاده بود ولي تا دلتان بخواهد پيش از عصر كارلوس كيروش لژيونر نام دار در فاز هجومي داشتيم.
پس از بازي با آرژانتين و سوپرگل مسي در دقيقه ٩٠ بار ديگر ايران بازي را به خودش باخت و بازي سوم را تقريبا به همين بازي با آمريكا پشت سر گذاشت.
[ads]
در سال ٢٠١٨ تيم تحت نظر كيروش قوام آمده بود. دفاع بسيار مستحكم و حمله هايي حساب شده. تيمي كه با سه ضرب توپ را به مهاجم هدف تيمش مي رساند. تيمي كه با ٤ امتياز در گروه مرگ حذف شد.
اما اين بار ماجرا فرق مي كند. ايران به حدي مقابل آمريكا ضعيف ظاهر شد كه كسي دلش نمي سوزد. پس از تحقير و شش تايي شدن مقابل انگليس در بازي اول شايد اين ضعيف ترين نمايش تيم ملي تحت نظارت كيروش بود. تيمي كه هدف نداشت.
نه قدرت دفاع داشت و توان حمله.
اين بايد براي ما كه كشوري فوتبال دوست محسوب مي شويم درسي باشد كه از وزير ورزش مطالبه داشته باشيم. فدراسيون را به چالش بكشيم و بدون برنامه پيش نرويم. شايد اگر كيروش اخراج نمي شد با اين وضعيت جام جهاني ٢٠٢٢ را ترك نمي كرديم.
تداوم در مديريت ورزشي مهم ترين نقطه اي است كه از آن ضربه خورديم زيرا حتا اگر بخواهيم بگوييم شرايط موجود سياسي روي تيم فشار مضاعف ايجاد مي كرد، با مديريت صحيح مي توانستيم اين ضربه ها را كنترل كنيم.
حاشيه هاي اوليه را بپوشانيم و با نظم از ميان دو قطبي هدفمندي كه ايجاد شده بود عبور كنيم.
بايد واقع بين بود، در وقوع اين فاجعه فوتبالي نه سرمربي كهنه كار ما مقصر اصلي بود و نه بازيكناني كه دهه سوم زندگي شان را پشت سر مي گذارند. مقصر اصلي كسي نبود جز وزير ورزش، فدراسيون فوتبال و لابي هايي كه براي كسب درآمد مدام اطراف تيم ملي فوتبال مي پلكند.
